هرشب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه، تو هم از طالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه بخت غبار آگینی
باغبان خار ندامت به جگر می شکند
برو ای گل، که سزاوار همان گلچینی
مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه زهجران لب شیرینی
تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان
گر خود انصاف دهی مستحق نفرینی
کی بر انی کلبه طوفان زده سر خواهی زد؟
ای پرستو که پیام آور فروردینی
شهریــــــــارا ،اگر آیین محبت باشد
چه حیاتی و چه دنیای بهشت آیینی
روانش شادباد