سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همانا خدا را بندگانى است که آنان را به نعمتها مخصوص کند ، براى سودهاى بندگان . پس آن نعمتها را در دست آنان وا مى‏نهد چندانکه آن را ببخشند ، و چون از بخشش باز ایستند نعمتها را از ایشان بستاند و دیگران را بدان مخصوص گرداند . [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 0  بازدید دیروز: 3   کل بازدیدها: 107956
 
راز دل رازقی
 
بهار
نویسنده: شیرین(شنبه 84/12/20 ساعت 5:20 عصر)

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرا نی ها

دست ها تشنه تقسیم فراوانی ها

با گل زخم سر راه تو آذین بستیم

داغ های دل ما،جای چراغانی ها

حالیا ،دست کریم تو برای دل ما

سر پناهی است در این بی سر و سامانی ها

وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی

ای سر انگشت تو آغاز گل افشانی ها

فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید

فصل تقسیم غزل ها و غزل خوانی ها

سایه امن کسای تو مرا بر سر بس

تا پناهم دهد از وحشت عریا نی ها

چشم تو لایحه روشن آغاز بهار

طرح لبخند تو پایان پریشانی ها

قیصر امین پور

فرا رسیدن نوروز رو به همه شما خوبان تبریک عرض می کنم

امیدوارم سال جدید برای همه شما سالی پر برکت و نیکو باشه



نظرات دیگران ( )

دلم گرفت
نویسنده: شیرین(سه شنبه 84/12/9 ساعت 5:9 عصر)

خود را شبی در آینه دیدم ، دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
***
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت
***
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت
***
کم کم به سطح آینه ام برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت
***
دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت
***
نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت
***
شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
سید مهدی نقبایی  


                                                 



نظرات دیگران ( )

مــــــــــــــادر
نویسنده: شیرین(یکشنبه 84/11/16 ساعت 2:7 عصر)

بر خاک سرد و تیره

با دست خویش کاشتم

بند بند پیک تو را

شاید جوانه ای تازه زند

    *********

ای مهربان هستی من

از دست رفته خاموش

در بودنت چه کردم

بر کرده ات چه بوده ام

*********

کیمیای زندگی

جاری زمان

هر بند بند پیکرت

معنای بودن بود

تکیه گاه فردایم بود

ماندن بود

*********

با دستهای خویش

سپرده ام تو را به خاک

ای امانت گران

تا اربعین تو

ساقه های سپید هستی من

در سایهی عزای تو همیشه خسته و برهنه ماندنیست

 



نظرات دیگران ( )

گریه
نویسنده: شیرین(یکشنبه 84/11/2 ساعت 1:0 عصر)

برای مادر بزرگ مهربانم که 14 روز است که در دل خاک آرمیده

 

زنی رنجور

امیدش دور

اجاق آرزویش کور

نگاهش بی تفاوت ، بی زبان ، بی نور

میان بستری افتاده ، بی آرام .

نشسته آفتاب عمر او بر بام :

نفسها خسته و کوتاه ،

فرو خشکیده بر لب آه ،

تنش با اضطراب مبهمی سر می کند . ناگاه

صدای پای تند و درهمی در پله می پیچد .

فروغ سرد یک لبخند

به لبهای کبودش روح می بخشد ،

دلش را اشتیاق واپسین در سینه می کوبد ،

نگاه خسته اش را می کشاند تا لب درگاه .

صدای پا ، صدای قلب او ، آهنگ گرم زندگی در هم می آمیزد .

به زحمت دستهای لاغرش را می گشاید ، می گشاید باز

نگاه بی زبانش می کشد فریاد

که : این منصور .

که : این فرنوش .

که : این فرهاد !

به گرمی هر سه را بر سینه می فشارد ، شاد !

جهان با اوست ،

جهان با اوست ،

عشق جاودان با اوست !

نگاه سرد او اینک ز شور و شوق لبریز است .

هلال بازوان را تنگ می خواهد

اما - آه !-

نفس یاری ندارد !

مرگ همراهی نمی فهمد

حصار محکم آغوش او را می گشاید درد ،

سرش بر سینه می افتد ،

نگاهش ناگهان بر نقش قالی خیره می ماند !

زنی خوابیده جان آرام

پریده آفتاب عمر او از بام

اطاقش سرد

اجاقش کور

نگاهش بی تفاوت ، بی زبان ، بی نور !

صدای گریه های مبهمی در پله می پیچد :

صدای گریه فرنوش ،

صدای گریه فرهاد ،

صدای گریه منصور . . .



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
منزلی در دوردست
شروع
بهار
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
شیرین
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
راز دل رازقی
شیرین

|| لوگوی وبلاگ من ||
راز دل رازقی

|| لینک دوستان من ||
شعر و احساس
مقالات و تحقیقات مجید زواری
غروب کارون
تا تو باز آیی من هم دوباره عاشق خواهم شد!
کلبه رباعی (میلاد)
ورق پاره هایم
تو الهه نازی ...در بزمم بنشین
دریایی
صدای ماه در فراسوی افق ها می آید
سرزمین دور
عاشقان سرمست
زندگی یعنی توکل به خدا(یاسر)
بباربارون،ببار امشب(رفیق باز سینه سوخته)
امید
(حمید) all program just request from me
محمد.الهام
یه غریب بی نشون (حسین)
سواد آیینه (رضا)
نامه ای به باد(رضوان)
ستاره
در غم او اشک مجنونم
با پروردگار
صالح
باران تنهایی من
شب آبی
خداوند مظهر عشقه
دست نوشته های یک جادوگر
به چشمهای خود دروغ نگوییم خدا دیدنی است.
کوچه های قلبم
کوچه باغ(شهاب)
یواشکی
تندباد سرنوشت
آســـــــمانی(مهدی)
آزادی راه پیشرفت بشریت
شعرهای بدون مکث
به نام خداوند ایثار و عشق
اول فکر کردم بعد
یادداشتهای امپراطور
ساقی
عسل بانـــو
لحظه

|| لوگوی دوستان من ||




|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو