سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس در هر شب جمعه، سوره واقعه را بخواند، خداوند او را دوست بدارد و محبوب همه مردمانش گرداند، و هرگز در دنیا گرفتار درویشی، فقر، درماندگی و هیچ آفتی از آفات دنیا نخواهد شد و از همراه ان امیرمؤمنان خواهد بود. این سوره، ویژه امیرمؤمنان است وکسی در آنْ شریکش نیست. [امام صادق علیه السلام]   بازدید امروز: 1  بازدید دیروز: 11   کل بازدیدها: 107970
 
راز دل رازقی
 
نیایش
نویسنده: شیرین(جمعه 85/3/19 ساعت 3:39 عصر)

خدایا:((عقیده)) مرا از دست ((عقده)) ام مصون بدار.

خدایا:اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میاور که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار

و پلید ((شبه آدم های اندک)) را متوجه شوم،چه،دوست تر میدارم((بزرگواری گول خور)) باشم

تا،همچون اینان((کوچکواری گول زن)).

خدایا:این کلام مقدسی را که به((روسو))الهام کردی هرگز از یاد من مبر که:

((من دشمن تو و عقاید تو هستم،اما حاضرم جانم را برای آزادی تو و عقاید تو فدا کنم!)).

خدایا:به من توفیق تلاش در شکست; صبر در نومیدی; رفتن بی همراه; جهاد بی سلاح;

کار بی پاداش; فداکاری در سکوت; دین بی دنیا; مذهب بی عوام; عظمت بی نام;

خدمت بی نان; ایمان بی ریا;خوبی بی نمود;گستاخی بی خامی;مناعت بی غرور;عشق بی هوس;

تنهایی در انبوه جمعیت;دوست داشتن بی آنکه دوست بدانند;روزی کن.

خدایا:مرا از این فاجعه پلید((مصلحت پرستی))که چون همه کس گیر شده است،

وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است که از فرط عمومیتش هر که از آن سالم مانده باشد

بیمار می نماید، مصون بدار،

تا:((به رعایت مصلحت حقیقت را ذبح شرعی نکنم)).

دکتر علی شریعتی



نظرات دیگران ( )

چراغی کو ؟
نویسنده: شیرین(چهارشنبه 85/2/27 ساعت 4:39 عصر)

در این راه پر از محنت چراغی کو ؟

نشانی از که باید جست ؟

و در پایان هر راهی چه باید کرد؟

کجا یابم نشان از آنکه دست خویش را مانند فانوسی به دستانم بیاویزد؟

هزارن راه اینجا هست

یکی در مرز تنهایی ، فراموشی

یکی در انتهایش ماره خفته

چراغی کو که افروزم و راهم را نشان یابم

کجا فریاد آرم با که بگریزم ؟

کجا فریاد آرم با که بگریزم ؟

کجا آرام خواهم یافت ؟

کسی در کوره راه سرد نیست

کجا یابم من آن راهی که پایش گل سرخی است در دیدار؟

کجا یابم من آن راهی که مهر و خوبی و شادی در آن بسیار

کجا آخر بگوییدم

کدامین راه بپیمایم ؟

که درآخر برای خنده ای اشکی نپردازم

دلی کو تا بی پروا برایم روشنی آرد ؟

کسی آیا نخواهم دید ؟

میان مرز سرد ،بودن و تنهایی

در اینجا سخت غمگینم من

آیا کیست تا تنهاییم را انتها باشد ؟



نظرات دیگران ( )

بعد از من
نویسنده: شیرین(چهارشنبه 85/2/20 ساعت 5:26 عصر)

 
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی

گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من ،ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی ؟

فریدون مشیری

 



نظرات دیگران ( )

untitled....!!!!
نویسنده: شیرین(دوشنبه 85/2/11 ساعت 6:22 عصر)

درخت را به نام برگ

بهار را به نام گل

ستاره را به نام نور

کوه را به نام سنگ

دل شکفته مرا به نام عشق

عشق را به نام درد

. . .

مرا به نام کوچکم صدا بزن ...!

عمران صلاحی



نظرات دیگران ( )

شکوفه اندوه
نویسنده: شیرین(دوشنبه 85/2/4 ساعت 6:0 عصر)

-شادم که در شرار تو می سوزم

شادم که در خیال تو می گویم

شادم که بعد از وصل توباز این سان

در عشق بی زوال تو می گریم

-پنداشتی چون ز تو بگسستم

دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این آتش

بر جان من شراره دیگر نیست

-شب ها چو در کناره نخلستان

کارون ز رنج خود به خروش آید

فریادهای حسرت من گویی

از موج های خسته به گوش آید

-شب لحظه ای به ساحل او بنشین

تا رنج آشکار مرا بینی

شب لحظه ای به سایه خود بنگر

تا روح بی قرار من بینی

- من با لبان سرد نسیم صبح

سر می کنم ترانه برای تو

من آن ستاره ام که درخشانم

هر شب در آسمان سرای تو

- غم نیست گر کشیده حصاری سخت

بین من و تو پیکر صحرا ها

من آن کبوترم که به تنهایی

پر می کشم به پهنه دریاها

- شادم که همچو شاخه خشکی باز

در شعله های قهر تو می سوزم

گویی هنوز آن تن تبدارم

کز آفتاب شهر تو می سوزم

- در دل چگونه یاد تو می میرد

یاد تو یاد عشق نخستین است

یاد تو آن خزان دل انگیزی است

کاو را هزار جلوه رنگین است

- بگذار زاهدان سیه دامن

رسوای کوی و انجمنم خوانند

نام مرا به ننگ بیالایند

اینان که آفریده شیطانند

- اما من آن شکوفه اندوهم

کز شاخه های یاد تو می رویم

شب ها تو را به گوشه تنهایی

در یاد آشنای تو می جویم

فروغ فرخزاد



نظرات دیگران ( )

دیدار خوب تو ....
نویسنده: شیرین(پنج شنبه 85/1/17 ساعت 5:17 عصر)

دیشب دوباره آمدی به خواب من

دیدار خوب تو

تا کوچه های کودکیم برد پا به پا

شاد و شکفته ، ما

فارغ ز هست و نیست

در کوچه باغ ها

سرخوش ز عطر و بوی نسیمی که می وزید

یک لحظه دست تو

از دست من رها شد و ...

خواب از سرم پرید!

سیاوش کسرایی



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
منزلی در دوردست
شروع
بهار
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
شیرین
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
راز دل رازقی
شیرین

|| لوگوی وبلاگ من ||
راز دل رازقی

|| لینک دوستان من ||
شعر و احساس
مقالات و تحقیقات مجید زواری
غروب کارون
تا تو باز آیی من هم دوباره عاشق خواهم شد!
کلبه رباعی (میلاد)
ورق پاره هایم
تو الهه نازی ...در بزمم بنشین
دریایی
صدای ماه در فراسوی افق ها می آید
سرزمین دور
عاشقان سرمست
زندگی یعنی توکل به خدا(یاسر)
بباربارون،ببار امشب(رفیق باز سینه سوخته)
امید
(حمید) all program just request from me
محمد.الهام
یه غریب بی نشون (حسین)
سواد آیینه (رضا)
نامه ای به باد(رضوان)
ستاره
در غم او اشک مجنونم
با پروردگار
صالح
باران تنهایی من
شب آبی
خداوند مظهر عشقه
دست نوشته های یک جادوگر
به چشمهای خود دروغ نگوییم خدا دیدنی است.
کوچه های قلبم
کوچه باغ(شهاب)
یواشکی
تندباد سرنوشت
آســـــــمانی(مهدی)
آزادی راه پیشرفت بشریت
شعرهای بدون مکث
به نام خداوند ایثار و عشق
اول فکر کردم بعد
یادداشتهای امپراطور
ساقی
عسل بانـــو
لحظه

|| لوگوی دوستان من ||




|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو