سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این دلها همچون تن‏ها به ستوه آید ، پس براى آسایش آن سخنان گزیده حکمت را بجوئید از هر جا که باید [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 1  بازدید دیروز: 4   کل بازدیدها: 107980
 
راز دل رازقی
 
کبوتر و آسمان
نویسنده: شیرین(سه شنبه 85/6/21 ساعت 10:55 عصر)

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی ،

آهنگ اشتیاق دلی دردمند را.

شاید که بیش از این ،نپسندی به کار عشق ،

آزار این رمیده سر در کمند را.

***

بگذار سر به سینه من تا بگویمت :

اندوه چیست ،عشق کدامست،غم کجاست؟

بگذار تا بگویمت :این مرغ خسته جان ،

عمری است در هوای تو از آشیان جداست.

***

دلتنگم آنچنانکه:اگر ببینمت به کام،

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من ،

ای نازنین ،که هیچ وفا نیست با منت

***

تو،آسمان آبی آرام و روشنی،

من ،چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم!

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو ،

***

بگذار تا ببوسمت ،ای نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت ، ای چشمه شراب.

بیمار خنده های توام ،بیشتر بخند!

خورشید آرزوی من ،گرم تر بتاب!

 



نظرات دیگران ( )

عجب صبری خدا دارد
نویسنده: شیرین(یکشنبه 85/5/22 ساعت 8:53 عصر)

عجب صبری خدا دارد . . .!

اگر من جای او بودم

همان یک لحظه اول ، که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان

جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکردگر ویرانه می کردم!

عجب صبری خدا دارد. . .!

اگر من جای او بودم

که می دیدم یکی عریان و لرزان دیگری پوشیده از صد جامه رنگین

زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم!

عجب صبری خدا دارد. . .!

اگر من جای او بودم

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو آواره و دیوانه می کردم !

عجب صبری خدا دارد. . .!

اگر من جای او بودم

که در همسایه صدها گرسنه ،چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدیم

نخستین نعره مستانه را خاموش آندم بر لب پیمانه می کردم!

عجب صبری خدا دارد. . . !

اگر من جای او بودم

نه طاعت می پذیرفتم ،نه گوش بهر استغفار این این بیدادگرها

تیز کرده ،پاره پاره از کف زاهد نمایان تسبیح صد دانه می کردم !

عجب صبری خدا دارد . . .!

اگر من جای او بودم

بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان

سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم !

عجب صبری خدا دارد. . .!

چرا من جای او باشم ؟!

همین بهتر که او خود جای خود بنشیند و

تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد

وگرنه من به جای او چه بودم؟!

یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم !

عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد. . . . . .



نظرات دیگران ( )

مشعل
نویسنده: شیرین(دوشنبه 85/5/2 ساعت 1:46 عصر)

مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک پیش می رفت

مرد جلو رفت و از فرشته پرسید این مشعل و این سطل آب را کجا می بری؟

فرشته جواب داد : می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب آتشهای جهنم را خاموش کنم آن وقت ببینم

چه کسی واقعا خدا را دوست دارد!

 



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
منزلی در دوردست
شروع
بهار
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
شیرین
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
راز دل رازقی
شیرین

|| لوگوی وبلاگ من ||
راز دل رازقی

|| لینک دوستان من ||
شعر و احساس
مقالات و تحقیقات مجید زواری
غروب کارون
تا تو باز آیی من هم دوباره عاشق خواهم شد!
کلبه رباعی (میلاد)
ورق پاره هایم
تو الهه نازی ...در بزمم بنشین
دریایی
صدای ماه در فراسوی افق ها می آید
سرزمین دور
عاشقان سرمست
زندگی یعنی توکل به خدا(یاسر)
بباربارون،ببار امشب(رفیق باز سینه سوخته)
امید
(حمید) all program just request from me
محمد.الهام
یه غریب بی نشون (حسین)
سواد آیینه (رضا)
نامه ای به باد(رضوان)
ستاره
در غم او اشک مجنونم
با پروردگار
صالح
باران تنهایی من
شب آبی
خداوند مظهر عشقه
دست نوشته های یک جادوگر
به چشمهای خود دروغ نگوییم خدا دیدنی است.
کوچه های قلبم
کوچه باغ(شهاب)
یواشکی
تندباد سرنوشت
آســـــــمانی(مهدی)
آزادی راه پیشرفت بشریت
شعرهای بدون مکث
به نام خداوند ایثار و عشق
اول فکر کردم بعد
یادداشتهای امپراطور
ساقی
عسل بانـــو
لحظه

|| لوگوی دوستان من ||




|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو