• وبلاگ : راز دل رازقي
  • يادداشت : شروع
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دل من به غم اسيره

    مادرم داره مي ميره …..

    فلک ديدي چه خاکي بر سرم کرد؟!!.....

    حال مادرم خرابه …

    كس نخواهم زند بر دل‌م دست،
    كه دل‌م آشيان دلي هست،
    زآشيانم اگر حاصلي نيست،
    من بر آنم كزآن حاصلي هست.

    به قول معروف سلام...
    و باز مثل هميشه خيلي زود خدا نگه‌دار...[گل]

    وقتي به دنيا آمدم انقدر تعجب کرده بودم که تا 2 سال نمي توانستم حرف بزنم !

    سلام وبلاگ نويس قديمي
    اولش يادم نيومد اما يه دور که توي وبلاگت زدم و اون نوشته ي پروانه هاي شب نيمي ست از ادامه ي يک انسان... رو که ديدم يادم اومد!!حوش اومدي!اميدوارم اين بار مستحکم تر و مصمم تر از قبل ادامه بدي!
    پست جديدت رو دوست داشتم!قشنگ بود و دل نشين!هم شعر و هم تکمله اي که در پايين آورده بودي!
    راستي بين خودمون بمونه!من به دو سال که سهله به 4چهار يا پنج سال قبلم هم که نگاه مي کنم حاصلي جز هيچ نمي بينم!!کاش يه روز نه من نه تو نه هيچ کس ديگه تو گذشته ش اين هيچ لعنتي رو نبينه!