سلام رفيق...
چه غم انگيز است که وقتي چشمه اي سرد و زلال، در برابرت،
مي جوشد و مي خواند و مي نالد،
تشنه آتش باشي و نه آب،
و چشمه که خشکيد،
چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودي بخار شد و به هوا رفت
و آتش کوير را تافت و در خود گداخت و از زمين آتش روئيد و از آسمان آتش باريد،
تو تشنه آب گردي و نه تشنه آتش
« دكتر شريعتي »
موفق باشي رفيق... يا حق. كوير