حق با تو بود پنجره اي باز نمي شود
اين چشم سرخ محو تماشا نمي شود
شبگرد کوچه هاي غزل جار مي زند
اينجا دوباره چلچله پيدا نمي شود
طوفان عشق زورق غم شکسته است
يعني کسي ديگرمسافر دريا نمي شود
بانوي کهکشان وفا گريه مي کند
زيرا نسيم ، قاصد گلها نمي شود
افسوس ميخورم که غزل واژه هاي عشق
در کوچه باغ عاطفه نجوا نمي شود
معناي التهاب تو را کشف مي کنم
حق با تو بود، فاصله معنا نمي شود
سببببببببببببببببببببببببببببببببببببز باشيد